خواهرانه
یکشنبه
14 آبان 1395
امروز دقیقا 3 ماه است که رابطه 3 نفره ما مهمان جدید و عزیزی به نام کوثر دارد. کوثر بانویی که به امید خدا قرار است خواهر و یار همیشگی زینب بانوی من باشد.
روزهای قشنگی را با زینب عزیزم در انتظار این خواهر نازنین گذراندیم. دختر مهربان من مرتب دستهای کوچکش را رو به آسمان بلند میکرد و میگفت: «خدا جون به ما نی نی بده». میدانست نی نی وقتی به دنیا بیاید نمیتواند حرف بزند و راه برود و با او بازی کند اما به شدت اشتیاق آمدنش را داشت.
خداوند در روز 14 شهریور 95 آرزوی دخترک من را برآورده کرد. و در روز پانزدهم برای اولین بار کوثر عزیزم در قاب چشمهای درشت و مشکی زینب بانوی من مهمان شد. و من زیبایی یک پیوند خواهرانه را نظاره گر شدم.
این روزها زینب بانو بیشتر اوقات دوست دارد خواهرش بیدار باشد و او را ببیند. دل دخترکم به شدت در تلاطم بزرگ شدن خواهرش است. و این بار مرتب دستهای کوچکش را به آسمان بلند میکند و میگوید: «خدایا نی نی بزرگ بشه دوستم بشه...»