زینبزینب، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

زینب بانو

رزمنده

سه شنبه 10 آذر 1394 19 صفر همه متخصص های قلب که شناسایی کردیم در مسافرت به سر میبرند. من، همسرم، زینب بانو و پدرم حدود ساعت 4 به سمت بیمارستان تخت جمشید که بیمارستان خصوصی و مجهزی است میرویم. اورژانس باباعلی را معاینه میکند و میگوید به احتمال زیاد قلب نیست چون علائم درد پشت، درد دست چپ و حالت تهوع ندارد. اما به پزشک دیگری برای بررسی بیشتر ارجاعمان میدهد. اکو را به متخصص قلب نشان میدهیم و میگوید طبیعی است اما چون باباجون موقع راه رفتن و دویدن احساس درد دارد باید تست ورزش بدهد. بابا علی وارد اتاق میشود و من مشغول زینب بانو هستم که بسیار خسته شده است. تست طول میکشد و من نگران میشوم. وقتی زینب را روی صندلی انتظار رها میکنم و وارد اتاق...
23 آذر 1394

قهرمان شنا

دوشنبه 9 آذر 1394 18 صفر باباعلی به شدت در میان امواج سهمگین کار، درس، تحیقیق، پروژه های سنگین و ارائه های بزرگ شناور است. شکرخدا خوب شنا میکند اما دقیقا به همین خاطر آنقدر پیشنهاد کاری دارد که من میترسم در این دریای متلاطم نفس کم بیاورد. من و زینب بانو هم خیلی وقتها به این قهرمان شنا نیاز داریم که متاسفانه لحظه لحظه هایش با کار و مطالعه پر شده است. این روزها که عاشقان و عارفان برای پیاده روی اربعین راهی سفر عشق شدند و برادر من و مادر همسرم هم مسافر این سفر هستند من برای پرکشیدن با پای پیاده و دست خالی بیتاب بودم. اما چه میتوانستم بکنم با همسر قهرمانی که با آرامش میگفت باور کن کار من جهاد در راه خداست و تو...
23 آذر 1394

دل خواهم کند

پنج شنبه 28 آبان 1394 7 صفر از خانه ای که خیلی دوستش داشتم دل کندم. خانه ای که بسیاری از خاطرات خوش روزهای مادرانه را در آن گذراندم. خانه ای که در آن شاهد چهار دست و پا رفتن، تقلا و تلاش کردن و ایستادن، و بالاخره راه رفتن دخترم بودم. خانه ای که به آن عادت کرده بودم. خانه ای که نزدیک به پارک بود و من به راحتی دخترم را برای تفریح و بازی بیرون میبردم. خانه ای که به مراسم های هیئت خیلی نزدیک بود و به راحتی میتوانستم با دخترم به آنجا بروم. زینب بانو را خیلی ها میشناختند از سوپری روبروی خانه تا داروخانه کوچه پایینی همه با دخترم دوست شده بودند. ... من احساس آرامش و ا...
7 آذر 1394

چادری خوشگل

سه شنبه 28 مهر 1394 6 محرم مامان هنرمند من توانست از چادر سبک و مرغوبی که برای بچه ها کنار گذاشته بودم دو تا چادر سیاه قشتگ برای زینب بانو و حنانه بانو بدوزد. و امشب که شب حضرت علی اصغر علیه السلام است دختر نازنین من چادر به سر به هیئت میرود. از داشتن چادر بسیار ذوق زده است. و جالب اینکه از آنجا که ما امروز در خانه دوستم مهدیه جون بودیم وقتی چادر را بر سرش کردم داداش حسین با خنده زینب بانو را نشان داد و گفت: مامان! آبجی خوشگل شده! ان شاءالله دختر نازنین من همیشه این زیبایی حجاب را حفظ کنی و قدر چادرت را بدانی.   ...
4 آبان 1394

ایام محرم

جمعه 24 مهر 1394 2 محرم شیعیان در بزرگداشت شهدای کربلا، هر روز از دهه اول ماه محرم را مختص به یکی از بزرگان این نهضت جاویدان می دانند : روز اول: مسلم بن عقیل علیه‌السلام روز دوم: ورود کاروان به کربلا روز سوم: حضرت رقیه علیهاالسلام روز چهارم: حضرت حر و اصحاب علیهم‌السلام، طفلان زینب علیهماالسلام روز پنجم: اصحاب و عبدالله بن الحسن علیهم‌السلام روز ششم: حضرت قاسم بن الحسن علیه‌السلام روز هفتم: روضه عطش، علی‌اصغر علیه‌السلام روز هشتم: حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام روز نهم: روز تاسوعا، حضر...
4 آبان 1394

افتتاح سایت هیئت ثارالله

پنج شنبه 23 مهر 1394 1 محرم بعد از مدتها سایت هیئت ثارالله که داداش مهدی در آن فعالیت دارد راه اندازی شد. و فایل سخنرانی ها و روضه های ایشان در آنجا قابل دسترسی است.  http://sarallahkaraj.ir /   مطلبی مفید برای کودکان در سایت هیئت ثارالله کرج:  با توجه به فرا رسیدن ماه محرم رعایت نکات زیر برای بازدهی بیشتر شرکت در مجالس عزاداری   حضرت اباعبدالله الحسین  (ع)   به همراه فرزندانمان توصیه می گردد: نکاتی که والدین باید رعایت کنند ۱_کودک را نباید بمدت طولانی در عزاداری نگه داشت بویژه در تاریکی ۲_عزاداری نباید مانع با...
4 آبان 1394

تا محرّم

چهارشنبه 22 مهر 1394 30 ذی الحجه تا محرم نگرانم ... نکند خواب بمانم؟ نکند بغض من از شدت غم، نه ببارد، نه بکاهد،ابدالدهر بماند...؟ نکند اشک نریزم؟ نکند کرب و بلا و نجفم را ندهی حضرت ارباب؟ ...!! نکند باز نخوانم که حرم، اهل حرم، میر و علمدار نیامد؟ نکند باز بمانم؟ نکند پای پیاده حرمت باز بماند ... به دلم حسرت و آهش...؟ نگرانم ... نکند دیر شود جای بمانم... ...
4 آبان 1394

داداش حسین تولدت مبارک

  سه شنبه 21 مهر 1394 29 ذی الحجه 7 آبان تولد داداش حسین شماست اما چون به ایام محرم برمیخورد امروز خاله مهدیه جون یک تولد مختصر برای داداش گرفت و زینب بانو هم مهمان افتخاری این تولد است. ظاهرا این آبجی و داداش لحظات خوشی را با هم سپری میکنند. هرچند گاهی سر وسایل، اسباب بازی ها، حتی جلب توجه ها و محبت ها رقابت میکنند اما میتوان به راحتی رابطه خوبی که بینشان شکل گرفته را دید. و من این دوست خوب و کوچک زینب بانو را مدیون فهم عالی دوستم هستم که در تربیت داداش حسین به دنبال این نیست که او را در تنهایی و به دور از هر آسیبی بزرگ کند، بلکه مثل من برایش بسیار مهم است که فرزندش با بقیه بچه ها تعامل داشته باشد. هرچند کتک ...
4 آبان 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زینب بانو می باشد