زینبزینب، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

زینب بانو

باغبانی مثبت در زندگی بهتر

1394/5/6 10:44
نویسنده : مامان زهرا
582 بازدید
اشتراک گذاری

پدر و مادر نه تنها باغبان زندگی فرزند خود بلکه باغبان نعمت بزرگ حیاتی هستند که خداوند به خود آنها ارزانی کرده است. پس موظف هستند برای زندگی بهتر خود و فرزندشان تلاش کنند. در راستای زندگی بهتر اولین ویژگی‌ای که به عنوان ویژگی برجستۀ برنامه‌ها و دستورالعمل‌های دین، می‌توان مدّ نظر قرار داد ویژگی «مثبت بودن» است. دین در دستورات کلیدی خودش به ما یاد می‌دهد که «مثبت باش، مثبت‌نگر باش، مثبت‌گرا باش، مثبت‌اندیش باش» و در نقطۀ مقابل دین هم، ابلیس انسان را به سمت منفی‌ها می‌کشاند. کمااینکه خداوند می‌فرماید: «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً»(بقره/268) دین به ما می‌گوید مثبت باش؛ حالا اجازه بدهید از این نتیجه بگیرم که زندگی بهتر چه زندگی‌ای است؟ زندگی‌ای است که کسی دنبال موفقیت نباشد، بلکه باور کند که موفق شده است، یعنی همین‌که خلق شده، موفق شده‌ است و به همه‌چیز رسیده است و حالا به دنبال این است که از خدا تشکر کند و این محبت را پاسخ دهد. چون به همه‌چیز رسیده و دیگر معدوم نمی‌شود. انگیزۀ زندگی بهتر معطوف به گذشته است نه به آینده! اینکه می‌گوییم معطوف به گذشته است، از سرِ تشکر است نه از سرِ کینه و کدورت. برخی می‌گویند اگر دنبال چیزی نباشیم، آن‌وقت خوب کار نمی‌کنیم! در حالی که این‌طور نیست. کسی که ببیند و باور کند که خدا همه چیز به او داده است، حالا می‌خواهد از خدا تشکر کند و جوابش را بدهد لذا خوب کار می‌کند. اگر هم نگران باشد، نگرانی‌اش از این است که «خدایا، من چطور می‌توانم پاسخ محبت‌های تو را بدهم؟!» دین می‌خواهد ما را به اینجا برساند.

متاسفانه مثبت نبودن، فرهنگ ما شده است. مثلاً وقتی می‌گوییم: «خُب، چه خبر؟» طرف مقابل، به‌جای اینکه یک چیز مثبت بگوید، یا یک خبر خوب بدهد، یک چیز منفی می‌گوید یا یک درد و گرفتاری را مطرح می‌کند. فرهنگ رسانه‌ای ما هم طوری شده است. مثلاً یک نفر هزارتا حرف مثبت می‌زند، ولی بازتات چندانی پیدا نمی‌کند، اما یک حرف منفی یا انتقاد بیان می‌کند، و آن را درشت‌نمایی می‌کنند و بازتاب می‌دهند؛ این فرهنگ غلط است و این یک بیماری در فرهنگ ما است. الان برای اینکه به آدم‌ها آرامش بدهند، یک کلاس‌هایی را خارج از دین، راه می‌اندازند و مثبت‌نگری را تبلیغ می‌کنند و برخی آدم‌ها هم چقدر از این کلاس‌ها خوش‌شان می‌آید و می‌گویند: «به‌به! چقدر حرف‌های خوبی می‌زنند! با اینکه حدیث و آیۀ قرآن هم نمی‌خوانند ولی ما را به مثبت‌نگری دعوت می‌کنند و این مثبت‌نگری به ما آرامش می‌دهد!» در حالی که دین زیباترین صورت مثبت‌نگری را به آدم داده است و ضمن اینکه از افراط در مثبت‌نگری انسان هم جلوگیری می‌کند تا انسان یک‌دفعه‌ای دچار خامی نشود و فریب نخورَد. دین با ریشه‌های بسیار عمیق فکری و عقلانی، انسان را مثبت‌نگر می‌کند، نه‌اینکه بی‌جهت و بی‌دلیل، او را مثبت‌نگر کند. مثبت‌نگری‌ای که دین به ما می‌دهد بسیار دقیق است.

در نوع دستورات دینی، به صورت بسیار ظریفی این مثبت‌‌گرایی، مثبت بودن، مثبت‌نگری یا مثبت‌اندیشی وجود دارد. مثلاً در مورد حرص، به ما توصیه می‌شود که «حرص دنیا را نخور، حرص نزن! البته در یک حدّ معقول برای رسیدن به آن چیز، فکر کن، برنامه‌ریزی کن و تلاش کن، اما بدون حرص» حرص زدن، یک تلاش نامعقول را به دنبال دارد و ذهن آدم را از واقع‌بینی منصرف می‌کند. حالا این «حرص» چرا پدید می‌آید؟ از بس نکات منفی به آدم هجوم می‌آورند که منجر به حرص خوردن می‌شود؛ مانند نگرانی موهوم از اینکه «مبادا از دست بدهم!» اگر مثبت‌نگری باشد آدم دچار حرص نمی‌شود. حضرت آدم(ع) هم در واقع با فقدان یک مثبت‌نگری، دچار فریب ابلیس شد. «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلى‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلی»(طه/120) شیطان آدم را وسوسه کرد و گفت: می‌خواهی تو را به پادشاهی جاودانه راهنمایی کنم؟ در حالی که حضرت آدم(ع) می‌توانست این‌طور جوابش را بدهد: «مگر من جاودانه نیستم؟! مگر من الان این چیزهای مثبتی که تو به من وعده می‌دهی را ندارم؟!» حضرت آدم(ع) با این پیش‌فرض که فکر می‌کرد آن چیزها را ندارد، به سراغ شجرۀ ممنوعه رفت. در حالی که اگر آدم(ع) آن موقع احساس مثبتی داشت، طبیعتاً به ابلیس می‌گفت: «من نیاز ندارم! من همین الان هم این چیزهایی که تو می‌گویی را دارم»

اگر مثبت‌نگری باشد، آدم شاکر می‌شود. یکی از ویژگی‌هایی که واقعاً قلیلی از بندگان خدا می‌توانند به آن برسند ویژگی شکر است (وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ؛ سبأ/13) حتی از بین آدم‌های خوب هم عدۀ کمی به آن می‌رسند. شکر-به تعبیری- یعنی اینکه «نیمۀ پر لیوان را ببین!» و شکر به تعبیری، آخر مثبت‌نگری، عین مثبت‌نگری و تمام مثبت‌نگری است. دین برای مثبت‌نگری و شکر، به آدم برنامه می‌دهد. با مثبت‌نگری، بسیاری از نگرانی‌ها از دل انسان رخت خواهد بست. مثبت‌نگری نسبت به خدا می‌شود «شکر». مثبت‌نگری نسبت به دیگران هم این است که انسان به دیگران سوءظن نداشته باشد و دل‌پاک باشد. مثلاً وقتی نزد پیامبر(ص) می‌خواستند از دیگران بد بگویند، پیامبر(ص) به آنها می‌فرمود: دل من را نسبت به اصحابم خراب نکنید. البته شاید آنها فکر می‌کردند این کار لازم است و پیامبر(ص) باید باخبر شوند، ولی خیلی از آن بدگویی‌ها واقعاً جا نداشته و حضرت با این شیوه کنترل می‌کردند. اما واقعاً رسول خدا(ص) تأکید داشتند بر اینکه دربارۀ اصحاب‌شان سخن مثبت بشنوند؛ حتی اصحابی که ضعیف بودند و بعضاً بی‌دین هم بودند.

در جریان سفری که پیامبر(ص) برای یکی از جنگ‌ها از مدینه خارج شده بودند، جوانی از اصحاب خوب حضرت، نزد ایشان آمد و به حضرت خبر داد که «عبدالله بن اُبی»-که از منافقین مشهور مدینه بود- دارد در جمع برخی از انصار، صحبت می‌کند و می‌گوید که «اگر ما به مدینه برگردیم مهاجرین را از مدینه بیرون خواهیم کرد!» این ماجرا در سورۀ منافقون هم آمده است(یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ؛ منافقون/8) آن جوان تأکید می‌کرد که عبدالله بن اُبی دارد در بین اصحاب شما انشقاق ایجاد می‌کند و فتنه راه می‌اندازد. اما پیامبر گرامی اسلام(ص) به آن جوان فرمودند: شاید تو اشتباه شنیده‌ای! گفت: یا رسول الله! من اشتباه نشنیدم، مطمئن هستم که او دقیقاً همین را گفت. حضرت فرمود: شاید منظورش چیز دیگری بوده است. باز هم آن جوان اصرار کرد و در نهایت رسول خدا(ص) فرمود که من این مسأله را بررسی می‌کنم.  مثبت‌نگری پیامبر(ص) واقعاً بی‌نظیر بود. رسول خدا(ص) موضوعی به آن اهمیت را از منافقی که آیۀ قرآن در مورد او نازل شد، نمی‌خواست به سادگی بپذیرد. شاید به‌خاطر این مثبت‌نگری حضرت بود که خیلی‌ها فکر می‌کردند می‌توانند مثلاً سر حضرت را کلاه بگذارند! و حتی به ایشان اتهام ساده‌لوح بودن را هم می‌زدند(وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ؛ توبه/61)

آدم‌های خوب همیشه مثبت هستند و همیشه با یک روحیۀ مثبت با مسائل برخورد می‌کنند. یک نمونه‌اش این است که اگر کسی دربارۀ آیندۀ خودش مثبت‌نگر باشد به یک آرامشی در زندگی می‌رسد و از نگرانی‌های بی‌اساس دربارۀ آینده خلاص می‌شود. یک نمونۀ دیگرش این است که وقتی بر سرش بلایی بیاید، نمی‌گوید: «من چه گناهی کرده‌ام که این بلا بر سرم آمد؟» بلکه می‌گوید: «شاید خدا این بلا را بر سرم آورده تا رشد کنم» مگر کربلا در اثر گناه اصحاب اباعبدالله‌الحسین(ع) بوده است؟ معلوم است که نه! اصلاً به آدم‌های خوب، بلا بیشتر می‌رسد. انسان نباید دربارۀ خودتان به‌طور قطعی بگویید که «این بلا حتماً به‌خاطر یکی از گناهانم بر سرم نازل شده؛ چون برای پاک شدنم لازم بوده بر سر بلا بیاید!» بلکه باید بگویید: «من ضعف دارم و احتمال دارد به خاطر گناهانم باشد و همیشه باید استغفار کنم، ولی ممکن است واقعاً خدا از سر محبّتش این بلا را فرستاده تا بیشتر رشد کنم» و البته ممکن است هر دوی اینها با هم باشد.

روحیۀ مثبت‌نگری در دعا هم خیلی لازم است و باید رعایت شود. مثلاً به ما توصیه شده است که هنگام دعا کردن باید یقین داشته باشید که اجابت دمِ در است و خدا قطعاً اجابت خواهد کرد. امام حسن مجتبی(ع) می‌فرماید: «من ضمانت می‌کنم که اگر کسی غیر از راضی بودن به رضای الهی در قلبش خطور نکند، هر دعایی بکند دعایش مستجاب شود؛ أَنَا الضَّامِنُ لِمَنْ لَمْ یَهْجُسْ فِی قَلْبِهِ إِلَّا الرِّضَا أَنْ یَدْعُوَ اللَّهَ فَیُسْتَجَابَ لَهُ»(کافی/2/62). پس راضی باش و دعا کن. برخی می‌گویند: «اگر ما راضی بودیم اصلاً چرا دعا می‌کردیم؟! معلوم است که راضی نیستیم و شاکی هستیم که داریم دعا می‌کنیم تا اوضاع ما بهتر شود!» البته جمع بین این دو، کار دشواری است، ولی آدم‌های مثبت(مثبت‌گرا و مثبت‌نگر) می‌توانند هم راضی باشند و هم دعا کنند، و اتفاقاً دعای‌شان بهتر مستجاب می‌شود.

بعضی‌ها که برداشت صحیحی از دین ندارند، وقتی متدین می‌شوند، نه‌تنها مثبت‌تر نمی‌شوند، بلکه منفی‌تر می‌شوند؛ منفی‌نگر می‌شوند و نگاه‌شان به آدم‌ها بد می‌شود. در حالی که نمونه‌های زیادی وجود دارد که نشان می‌دهد دین ما چقدر آدم‌ها را به سمت مثبت‌نگری سوق می‌دهد. مثلاً اینکه امام صادق(ع) می‌فرماید: اگر چهل نفر علیه یک مؤمن، چیزی گفتند ولی خودِ آن مؤمن انکار کرد و گفت که من آن کار را انجام نداده‌ام یا من آن‌طوری نیستم، باید حرف خودش را قبول کنیم نه حرف آن چهل نفر را(إذا بَلَغَکَ عَنْ أخیکَ شَیْءٌ وَ شَهِدَ أرْبَعُونَ أنَّهُمْ سَمِعُوهُ مِنْهُ فَقالَ: لَمْ أقُلْهُ، فَاقْبَلْ مِنْهُ؛ مصادقة الاخوان (شیخ صدوق)/82)یعنی یک نفر در مقابل چهل نفر! و طبیعتاً آن یک نفر به نفع خودش مثبت حرف می‌زند. و به ما فرموده‌اند که آن چهل تا منفی را نپذیرید و آن یک مثبت را بپذیرید. همچنین در روایت دارد که اگر شما امروز کسی را در حال گناه دیدی، فردا نباید به چشم گنهکار به او نگاه کنی؛ شاید او توبه کرده و خدا او را بخشیده و پاکش کرده است. خیلی زشت است که ما با داشتن این دین و این برنامۀ قوی که ما را به مثبت‌نگری و مثبت‌گرایی دعوت می‌کند، این ویژگی برجستۀ بسیاری از دستورات دینی را درک نکرده باشیم! متاسفانه علی‌رغم این مسأله، برخی از مؤمنین اصلاً روحیۀ مثبت‌نگری ندارند و بعضی‌ها اتفاقاً به دلیل دین‌داری، منفی می‌شوند! تحلیل بنده این است که آن کسی که در اثر دین‌داری تبدیل به آدم منفی‌ای شود، در واقع روح حاکم بر دستورات دینی را درک نکرده است. او آدمی است که زورش می‌آمده دین‌دار شود، و حالا که دین‌دار شده است، با همۀ بی‌دین‌ها بد است! در حالی که نه‌تنها نباید با همۀ بی‌دین‌ها بد باشد، بلکه باید برای بسیاری از بی‌دین‌ها دلش رحم بیاید. مثل اینکه وقتی یک کسی ثروتمند شد، باید نسبت به فقرا دلسوز و دل‌رحم شود. آدم دین‌دار هم حتماً باید این موضوع را در خودش در نظر بگیرد.

اصلاً همین کلمۀ «مُسلم» که به ما مسلمانان گفته می‌شود، وجه تسمیه‌اش این است: «کسی که دیگران از دست او در سِلم هستند» یا «کسی که دیگران از اذیت او سالم هستند». و «مؤمن» هم یعنی کسی که دیگران از اذیت او در امان هستند. و «سلام» که این‌همه به آن سفارش شده است نیز یک کلام کاملاً مثبت است. اینکه ما به همدیگر «سلام» می‌دهیم در واقع به این معناست که من دربارۀ تو «مثبت» هستم و من نیامده‌ام با تو درگیر شوم و بجنگم! پس اینکه ما در تحلیل ویژگی‌های برجستۀ برنامۀ دین برای زندگی، ویژگی مثبت بودن را اول می‌آوریم، بی‌دلیل نیست. آن‌وقت بعضی‌ها با همین دینی که سرشار از مثبت‌نگری و مثبت‌گرایی است، به موجوداتی منفی یا منفی‌نگر تبدیل می‌شوند! و بعضی‌ها با این منفی‌نگری عبادت می‌کنند، و بعضی‌ها با این منفی‌نگری درِ خانۀ اهل‌بیت(ع) می‌روند که توسل پیدا کنند!

سعی شیطان این است که انسان‌ها مثبت نباشند. شیطان می‌گوید: «ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ»(اعراف/17) یعنی من از چند جهت انسان‌ها را محاصره می‌کنم(وسوسه می‌کنم) برای اینکه این انسان‌ها شکر خدا را به‌جا نیاورند و-به تعبیر ما- «برای اینکه مثبت نباشند». شیطان سعی می‌کند انسان‌ها شاکر نباشند و شکر برجسته‌ترین ویژگی‌ای است که مصداق مثبت بودن است. خداوند متعال نیز در قرآن کریم می‌فرماید: «وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ»(سبأ/13) تعداد کمی از بندگان من، شکرگذار هستند. این آماری است که خداوند از شاکرین داده است. شکر آن‌قدر مهم است که اجر شکر در نعمت، بالاتر از صبر در مصیبت است. ولی غالباً شیطان اجازه نمی‌دهد که ما شاکر باشیم و نیمۀ پر لیوان را ببینیم.

شما حتی نسبت به «مرگ» هم نباید بد و منفی نگاه کنید. بنده به مسئول محترم یکی از سریال‌ها می‌گفتم: شما چرا آن افرادی که در حال احتضار بودند(در کُما بودند) در یک بیابان برهوت و هولناک نشان دادید؟ کسی که بخواهد بمیرد که در یک چنین فضایی نمی‌رود! ایشان گفت: ترس از مرگ موجب شد که خیلی‌ها زنگ زدند، و گفتند که «ما تنبّه یافتیم و رفتارهای خودمان را درست کردیم.» گفتم: این دستور دین نیست که دیگران را این‌گونه از مرگ بترسانیم، ضمن اینکه در روانشناسی می‌گویند «آدم از هرچیزی بترسد سعی می‌کند فراموشش کند!» و فراموش کردن مرگ، خوب نیست. بعد گفتم: شما در تلویزیون یک مستندی را دربارۀ کسانی که به نوعی، تجربۀ مرگ را داشتند، پخش کردید و آنها غالباً تجربۀ خودشان را این‌طور بیان می‌کردند که «بالا رفتم، رها شدم، فضا نورانی شد...» یعنی با اینکه آنها آدم‌های معمولی هم بودند، دربارۀ مرگ حرف‌های مثبت و قشنگ می‌زدند.

امیرالمؤمنین(ع) مردی را دید که از شدت ترس، رنگش پریده است. حضرت فرمود: چه مشکلی داری؟ گفت: از خوف خدا این‌طوری شده‌ام. حضرت فرمود برای چه از خدا می‌ترسی؟ گناه نکن نترس؛ خداوند که به کسی ظلم نمی‌کند(نَظَرَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٌّ ع إِلَى رَجُلٍ أَثَّرَ الْخَوْفُ عَلَیْهِ، فَقَالَ ع: مَا بَالُکَ؟ قَالَ: إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ.فَقَالَ ع: یَا عَبْدَ اللَّهِ خَفْ ذُنُوبَکَ وَ خَفْ عَدْلَ اللَّهِ عَلَیْکَ فِی مَظَالِمِ عِبَادِهِ وَ أَطِعْهُ فِیمَا کَلَّفَکَ وَ لَا تَعْصِهِ فِیمَا یُصْلِحُکَ ثُمَّ لَا تَخَفِ اللَّهَ بَعْدَ ذَلِکَ. فَإِنَّهُ لَا یَظْلِمُ أَحَداً وَ لَا یُعَذِّبُهُ فَوْقَ اسْتِحْقَاقِهِ أَبَداً؛ میزان الحکمه/حدیث5458) در جای دیگری حضرت دربارۀ خوف شیعیان توضیح می‌دهند و می‌فرمایند که خوف شیعیان از شدت محبت به پروردگار عالم است! از بس خدا را دوست دارند، می‌ترسند که نتوانند حقش را ادا کنند (وَ هُمْ فِی ذَلِکَ خَائِفُونَ أَنْ لَا یُقْبَلَ مِنْهُمْ وَ لَیْسَ وَ اللَّهِ خَوْفُهُمْ‏ خَوْفَ شَکٍّ فِیمَا هُمْ فِیهِ مِنْ إِصَابَةِ الدِّینِ وَ لَکِنَّهُمْ خَافُوا أَنْ یَکُونُوا مُقَصِّرِینَ فِی مَحَبَّتِنَا وَ طَاعَتِنَا»(کافی/8/128) ببینید این چقدر قشنگ است!

چرا ما نمی‌توانیم به اندازۀ أمیرالمؤمنین علی(ع) اشک بریزیم؟ برای اینکه ما نمی‌دانیم خدا چقدر ما را دوست دارد؟ ما حتی قبول هم نمی‌کنیم که خدا خیلی ما را دوست دارد. چرا امام زمان ارواحنا له الفداء، پروندۀ اعمال ما را لااقل هفته‌ای دوبار مرور می‌کنند؟ از بس ما را دوست دارند! از بس نگران ما هستند. هرکسی قبول کرد که محبوب دل آقا امام زمان(ع) است، هرکسی قبول کرد که حتی مادرمان ما هم به اندازۀ امام زمان(ع) برای‌مان گریه نکرده و دل نسوزانده‌اند، هرکسی قبول کرد که حضرت فوق‌العاده نگران و دلسوز ما هستند... هرکسی اینها را قبول کرد باید غبار قدم‌هایش را طوطیای چشم کرد! چون اگر شما این را قبول کنید، دیگر یک لحظه غفلت در زندگی‌تان نمی‌آید. در تمام زندگی‌تان می‌گویید: «من چطور جواب حضرت بدهم؟!» مراقب باشیم که یک‌وقت روز قیامت به خودمان نیاییم که «ما فقط به‌خاطر اینکه مثبت‌نگر نبودیم، همه‌چیز را از دست دادیم!» یعنی یک‌دفعه به خودمان می‌آییم و می‌بینیم به‌خاطر اینکه در رابطۀ بین خودمان و خدا، مثبت‌نگر نبودیم، خیلی از چیزها را از دست داده‌ایم.

مثبت بودن یکی از برجسته‌ترین ویژگی‌های غالب دستورات دینی است؛ برخی از دستورات دین منحصراً دارند مثبت‌نگری را تقویت می‌کنند و برخی از دستورات دین هم اوج قلۀ مثبت‌نگری، مثبت‌گرایی، مثبت بودن هستند که واقعاً کمتر کسی به آن می‌رسد:

پیامبر گرامی اسلام(ص) می‌فرمودند: هیچ وقت فال بد نزنید(لَا عَدْوَى وَ لَا طِیَرَةَ وَ لَا هَامَ؛ جعفریات/168) و(أَنَّ النَّبِیَّ ص کَانَ یُحِبُّ الْفَأْلَ الْحَسَنَ وَ یَکْرَهُ الطِّیَرَة؛ مکارم‌الاخلاق/350) این هم یکی از وجوه مثبت‌نگری است. چرا فال بد می‌زنید و می‌گویید: «نه! من می‌دانم که این کار خراب می‌شود!» انگار همین فال بد زدن هم در عالم مؤثر است که به سفارش کرده‌اند فال بد نزنیم. (امام صادق(ع): تأثیر فال بد به خودت بستگى دارد : اگر آن را آسان بگیرى آسان مى شود ، اگر سخت بگیرى سخت مى شود ، و اگر آن را به چیزى نگیرى چیزى نخواهد بود؛ الطِّیَرَةُ على ما تَجعَلُها؛ إن هَوَّنتَها تَهَوَّنَت، و إن شَدَّدتَها تَشَدَّدَت، و إن لَم تَجعَلْها شَیئا لَم تَکُن شَیئا؛ کافی/8/197) حسن ظن به پروردگار آن‌قدر مهم است که در آخرین مراحل عملیات حجّ و عمره، در سعی بین صفا و مره، دعای ویژه‌ای هست که در آن از خدا می‌خواهیم: خدایا، حسن ظنّ من را به خودت بالا ببر. (عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ قَالَ: کُنْتُ وَرَاءَ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى ع عَلَى الصَّفَا أَوْ عَلَى الْمَرْوَةِ وَ هُوَ لَا یَزِیدُ عَلَى حَرْفَیْنِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ حُسْنَ الظَّنِّ بِکَ فِی کُلِّ حَالٍ وَ صِدْقَ النِّیَّةِ فِی التَّوَکُّلِ عَلَیْک؛ کافی/4/433) معلوم می‌شود این حسن ظن خیلی کمیاب است و به این سادگی‌ها به‌دست نمی‌آید! تنها کسی که در انتهای روز عرفه، در عرفات بخشیده نمی‌شود، کسی است که به خدا سوءظن دارد و با شک و تردید می‌گوید: «یعنی خدا مرا بخشید؟!» بعضی‌ها تصور می‌کنند که این نشانۀ تواضع است که بگویند: «خدا که ما را تحویل نمی‌گیرد، ما را آدم حساب نمی‌کند!» این تواضع نیست! این برطرف کردن عجب نیست! اصلاً آدم‌ها به مقدار امیدشان به کرم پروردگار، دعا می‌خوانند، نه به مقدار گناهان‌شان. آدم‌ها به مقدار امیدشان به رحمت حضرت حق مناجات می‌کنند، نه به مقدار ترس‌شان از عذاب. آدم‌ها به مقدار امیدشان به اینکه خدا آنها را تحویل گرفته و گرامی داشته، به خدا مقرّب می‌شوند. با توجه به اینکه خدا می‌فرماید: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ»(اسراء/70)

در روز قیامت که دیگر عمل کردن اثری ندارد، یک عمل هست که اثر دارد و آن «حسن ظن به پروردگار عالم» است. در روایت هست که یک بنده‌ای را دارند به سمت جهنم می‌برند، در آخرین لحظه، بر می‌گردد و یک نگاهی می‌کند. خدا می‌فرماید: بندۀ من را برگردانید. از او می‌پرسد: چرا نگاه کردی؟ او می‌گوید: خدایا فکر نمی‌کردم من را به عذاب بیندازی. لذا خداوند می‌فرماید: تو را بخشیدم؛ به خاطر همین مقدار حسن ظن.(أَنَّ آخِرَ عَبْدٍ یُؤْمَرُ بِهِ إِلَى النَّارِ یَلْتَفِتُ فَیَقُولُ یَا رَبِّ لَمْ یَکُنْ هَذَا ظَنِّی بِکَ َ فَیَقُولُ مَا کَانَ ظَنُّکَ بِی قَالَ کَانَ ظَنِّی بِکَ أَنْ تَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی وَ تُسْکِنَنِی جَنَّتَکَ... وَ أَدْخِلُوهُ الْجَنَّة؛ فقه منسوب به امام رضا(ع)/361) چرا این روایت را به ما گفته‌اند؟ برای اینکه در همین دنیا این حسن ظن به خدا را پیدا کنیم تا همه چیز به ما بدهند. این مثبت بودن خیلی اشک آدم را درِ خانۀ خدا درمی‌آورد.

بیایید خودمان را در مثبت بودن غرق کنیم؛ مثبت بودن نسبت به خدا، نسبت به امام زمان(ع)، نسبت به عالم، نسبت به مقدرات، نسبت به گذشته و آینده. کار مثبت بودن به آنجا می‌رسد که وقتی اذان می‌گویند، تو می‌گویی: «خدا دارد من را صدا می‌زند و می‌گوید: الان می‌آیی؟» نمی‌گویی: «خدا دارد همه را صدا می‌زند!» بلکه می‌گویی: «خدا دارد فقط مرا صدا می‌زند که به درگاهش بروم» یعنی هر اذان صدا زدنِ یک نفر است. 

سایت بیان معنوی. سلسله مباحث زندگی بهتر

http://bayanmanavi.ir/post/2375

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

(̲̅P̲̅)(̲̅E̲̅)(̲̅G̲̅)(̲̅A̲̅)(̲̅H̲̅)
7 مرداد 94 9:44
___________________-------- _________________.-'.....&.....'-. ________________\.................../ _______________:.....o.....o........; ______________(.........(_............) _______________:.....................: ________________/......__........\ _________________`-._____.-'شاد باشي مهربون ___________________\`"""`'/ __________________\......,...../ _________________\_|\/\/\/..__/ ________________(___|\/\/\//.___) __________________|_______|آرزومند آرزوهــــاي قشنگت ___________________)_ |_ (__ ________________(_____|_____) ............ *•~-.¸,.-~* آپ کردم *•~-.¸,.-~*............
ورزش بانوان
7 مرداد 94 15:43
سایت ورزش بانوان به آدرس اینترنتی http://varzeshebanovan.com بعنوان اولین رسانه ورزشی بانوان ایران، با هدف انعکاس و انتشار اخبار، وقایع، مشکلات و موانع ورزش بانوان راه اندازی شده است.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زینب بانو می باشد