شهید گمنام
پنج شنبه 22 فروردین 1392 30جمادی الاول 1343 ساعت 6 و نیم امروز یه شهید گمنام مهمون همین نزدیکی هاست. از ابتدای المهدی تا مسجدی که دایی مهدی روحانیشه میره و اونجا یه کم میمونه. ما هم میریم اونجا شاید ببینتمون و دیدنش باعث عنایت و توجه الهی بهمون بشه مخصوصا به تو دختر نازنینم. تا حاضر بشیم و راه بیفتیم و اونجا تو اون همه شلوغی و آدمهایی که اومده بودن جای پارک برای ماشین پیدا کنیم شهید گمنام رسیده بود مسجد. تو رو دادم دست باباجون که ببرتت پیش شهید که تو قسمت مردونه بود. خودم جلوی در منظرت بودم. از خدا بیشتر از هر چیزی عنایت و توجه خاص خودش به تو رو میخواستم به برکت این شهید این مسجد که اولین مسجدیه که تو میری و با توج...