واقعیت
یکشنبه 12 آبا ن 1292 28 ذیحجه دل تو دلم نبود. میدونستم سخته ولی چاره ای نبود. بالاخره مجبور بودی این درد رو تحمل کنی دخترکم. وااای که یادم نمیره وقتی دکتر با دستگاه گوشواره رو داخل گوشت کرد چه حالی شدی انقدر گریه کردی و جیغ زدی که سیاه شدی. من ضعف کردم به زور خودمو سرپا نگه داشتم. وقتی تموم شد فقط تو رو تو بغلم محکم گرفتم و به سمت بیرن پرواز دادم. دنیا همراه درد متولد شده و چاره ای نیست... از تحمل دخترکم ... قوی باش از صحبت های آقای پناهیانه که از همون اول به بچه خوشگلمون بگیم عزیزم توی دنیا قراره سختی بکشیا قراره یک اذیت هایی بشی مثلا وقتی میاد دستش زخم شده یک لبخندی بزنیم بگیم آهان عزیز دلم ببین این همون سختی است که بهت گفتم...