دخترک خانه ما
یکشنبه 19 مهر 1394
پاییز با رنگ زرد و نارنجی و دستهای سردش دنیا را در آغوش گرفته و با عث شده این روزها دختر خانه ما ساعتهای بیشتری را در خانه سپری کند. دخترک نازنینی که این روزها بیشتر از قبل حرف میزند و در میان حرف هایش طوری از کلمه «ببخشید» استفاده میکند که من فقط میتوانم بخندم و با گرمی در آغوشش بگیرم. مثلا وقتی غرق بازی با اسباب بازی ها میخواهد از سمتی به سمت دیگر بدود یک مرتبه پایش گیر میکند و زمین میخورد، به من نگاه میکند و میگوید : ببخشید! بلند میشود لبهایش را به طرز با نمکی جمع میکند و را ه میفتد میرود و دوباره به بازی ادامه میدهد. یا وقتی عروسکش از دستش میفتد یا لباسش به جایی گیر میکند و کمک میخواهد بعد از اینکه نجات پیدا کرد به جای تشکر میگوید: ببخشید مامان!
پدر جان خانه میگوید بیشتر از هر چیزی از تکرار کلمات سوالی دخترش لذت میبرد. وقتی بانوی کوچک با کلمه یا مفهوم جدید یا سوال برانگیزی آشنا میشود، به صورت سوالی و کش دار همان کلمه را میپرسد. مثلا از من درخواستی دارد و من آرام جوابش را میدهم بلند میگوید: بََلِِِه؟
دخترک خانه ما هنوز هم در میان بازی ها به شدت به آب بازی و کف بازی در حمام علاقه دارد. و اگر بخواهی شادش کنی باید وقتی از خانه بیرون میروی از مغازه برایش شامپو گلرنگ بخری تا موقع تبلیغات بدود سمتت و بگوید من دارم! بعد هم بگذاری در حمام یکی دوساعت با آب ولرم و شامپوی جدید و تعدادی اسباب بازی سرگرم باشد. وقتی هم بیرون آمد بعد از خوراکی یا غذای گرم خودش به خواب عمیق میرود. مثل هفته پیش که خاله ندا جون،دوست عزیز من به منزل ما آمد و یک خرگوش قشنگ برای دخترک هدیه آورد. بانوی کوچک من آنقدر قبلش در حمام بازی کرده بود که موقع نهار وقتی من و خاله ندا جون سرگرم صحبت بودیم دستهای کوچکش را زیر سرش گذاشت و روی صندلی غذایش به خواب عمیق رفت.
این روزها ارتباط دختر بانوی خانه ما با پدرش عمیق ولی عجیب است. بعضی اوقات با هر بهانه ای به آغوش پدر پناه میبرد و محکم بغلش میکند و میگوید ترسیدم! و گاهی اوقات نمیگذارد پدر در کنار من بنشیند و حرف بزند و با تحکم میگوید: بس کن!!! شب ها دوست و یار صمیمی پدر میشود و گاهی فقط در آغوش او به خواب میرود. و روزها لج میکند و میگوید: برو سر کار! عه! بی تربیت! و بعد وقتی پدر جان آماده میشود که به سرکار برود محکم بغلش میکند که من هم می آیم!خلاصه داستانی است این داستان پدر و دختری خانه ما!