شیرین کاری های دخترم
شنبه 16 شهریور 92
1 ماه ذیقعده
ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها. روز دختر
ماه مبارک رمضان تمام شد، همچنین شوال. عمر ما لحظه لحظه رفت و هنوز خیلی دوریم از آنچه که باید باشیم!
توی این مدت اتفاقات خوب و بد زیادی افتاده. حالا دختر گلم هوشیاری و بازخوردش نسبت به رفتار ما خیلی بیشتر شده. با مهارت کامل برمیگرده و از تقلاهای اولیه ای که برای این کار داشت خبری نیست، اما یه مدتیه که تلاش میکنه خودشو به جلو بکشه و از دیروز با فشار پاهاش اینکارو میکنه و خودشو جلو میکشه اما هنوز از دستاش کمک نمیگیره در واقع نمیتونه بین پاها و دستاش توی حرکت تعادل برقرار کنه. حسابی شیرین عسل شده دد، ب ب، م م، دذذذ، و صداهای از این قبیلو میگه و ما رو ذوق زده میکنه. اما بگردم حسابی بیتابه. بردیمش دکتر، ظاهرا دنوناش اذیتش میکنه. این روزا اکثرا کلافه است، راحت نمیخوابه و در طول روز شیر کمتری میخوره.
از شیرین کاریاش بگم که هر کس باهاش بازی کنه اگه تو بغل من یا باباش یا مامانیش باشه میخنده و با ناز و خجالت کلشو فورو میکنه تو گردنمون. یه وقتایی که بوسش میکنم اونم هیجانی میشه دهنشو باز میکنه هر جایی از صورتم باشه میگیره و مک میزنه. تازگیا به طرز بسیار بانمکی لب بالاییشو مک میزنه. فیلمشو گرفتم.
راستی ما یه کاری کردیم:
دختر گلمونو کچل کردیم. بسیار سخت بود ولی باید انجام میشد. هم برای این که نذر کرده بودیم براش و هم برای اینکه موهاش تقویت بشه و یک دست دربیاد. بانمک شده عزیزدلم ولی با مو یه چیز دیگه میشه اصلا. من و باباش با کلی اسباب بازی و تجهیزات رفتبم تو حمام و یه ذره یه ذره موهاشو با ژیلت کچل کردیم. و من چقدر غصه خوردم برای دخترم.
ولی بعدش همه گفتن خوشگل شده چقدر! از یکی از گل سرام که توپ ها ی آویز صورتی داره براش کلاه درست کردم. وقتی میذاره و صورت تپلیش میفته بیرون جییییییییییگر میشه.
راستی عزیز دلم امروز روزته:
روزت مبارک عشقم، عمرم، نفسم!