زینبزینب، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

زینب بانو

مادر غمگین

1393/11/16 13:47
نویسنده : مامان زهرا
172 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه 10 بهمن 93

9 ربیع الثانی

شب وفات حضرت معصومه سلام الله علیها ست. شب وفات بزرگ بانوی شهر قم. بانویی که من 4 سال مهمان او و شهرش بودم. دلم برای آرامش حرمش تنگ شده. کاش زمان می ایستاد و من فارغ از هر چیز و هر کس لحظاتی و تنها لحظاتی رو بی هیچ کس و هیچ چیز و با حضور کامل در مقابل ضریح می ایستادم. و سلام میکردم. سلام با معرفت...

کاش کسی پیدا میشد و امشب که شب تولدمه این کادوی ارزشمند رو به من میداد. کاش همسرم من رو برای روز تولدم غافلگیر میکرد. کاش فردا صبح وقتی چشمهام رو باز میکردم همسرم در گوشم زمزمه میکرد: آماده شو میخوایم با هم بریم جایی که خیلی دوست داری...

ولی این کاش ها به سرانجامی نمیرسه

چقدر برام غم انگیزه فکر کردن به این که همسرم اونقدرها هم نمیدونه خواسته ها و علاقه های من چیه و به چیز تعلق میگیره. مجبوره تمام وقت درس بخونه و کار کنه و هیچ جایی برای فکر کردن به این مسائل نداره.

و چقدر غم انگیزتره اینکه امشب برای من بدترین شب تولدی بود که پشت سر گذاشتم. نمیتونم اتفاقات ناخوشایند امشب رو بنویسم چون صدای این نوشتن مثل صدای چاقویی که روی تنه یه درخت کشیده میشه برام عذاب آوره. فراموش هم نمیتونم بکنم. فعلا فقط میتونم یه مادر غمگین باشم. بسیار غمگین...

غم

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامان گلشن
18 بهمن 93 0:49
وقتی دلی به این پاکی داری که پر میکشه برای حرم بی بی...دیگه با غم پرش نکن..بزار غمها راهی پیدا کنند که برن پی کارشون....هر جا باشی توی این دنیا فقط ی دل شکسته برای سلام دادن کافیه...
مامان عفیفه
18 بهمن 93 18:56
وااااای چی شده زهراجان؟
مامان زهرا
پاسخ
آزمایش خدا بود عزیزم که خیلی هم توش موفق نبودم
گهواره
19 بهمن 93 21:51
دوندگی های این دنیای پر از غوغا انقدر سخت و زیاده که از مردای خونه چیزی ساخته که خودشونم مطمینن ازش راضی نیستن... باورکنیم که قهرمانای خونه میخوان برای ما بهترین باشن ولی باز بخاطر ماست که نمیتونن... زیاد سخت نگیریم...همینکه سایه شون بالاسرمونه الحمدلله...
مامان زهرا
پاسخ
الحمدلله
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زینب بانو می باشد