زینبزینب، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

زینب بانو

کمی تا قسمتی آدم فروش

1394/2/30 16:04
نویسنده : مامان زهرا
314 بازدید
اشتراک گذاری

سه شنبه 29 اردیبهشت 1394

30 ماه مبارک رجب

هنوز گلودرد و بدن درد دارم و به همین خاطر نتونستم با روزه داری از آخرین جرعه از نهر رجب قطره ای بنوشم. زینب بانوی من مدتیه به شدت به خاله مهدیه و داداش حسین وابسته شده. در طول سفر بارها بهانه این دو عزیزش رو میگرفت.

و بالاخره دیروز داداش گل پسر اومد خونه ما.

هر دو شما از ذوق نمیدونستید چیکار کنید. فقط مشکل اینجا بود که شما انگار نه انگار مامان زهرایی داشته باشی کلا چسبیدی به خاله مهدیه و موقع خواب هم میخواستی دوست بیچاره من شما رو هم بخوابونه.

هرقدر من می اومدم که در آغوش بگیرمت اخم میکردی و با دست میزدی که عقب برم و مزاحم ارتباطت با خاله جونت نشم!

بیچاره دوستم که اصلا نتونست استراحت کنه.

امروز هم ما میریم خونه داداش حسین و شما حسابی خوشحال و سرحال هستی. حتی ظهر بعد از اینکه داداش میخوابه شما نمیخوابی تا اینکه من و خاله مهدیه و باباعلی برای انجام کاری میریم بیرون و شما در آغوش خاله مهدیه به خواب میری.

زینب بانو

زینب بانو

زینب بانو

زینب بانو

زینب بانو

زینب بانو

زینب بانو

 

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامان گلشن
30 اردیبهشت 94 19:12
بچه ها محبت های واقعی رو درک میکنن.و هیچ جوره از دستش نمیدن.....نازنین چقدر لباس هات خوشگل و خوش رنگه
مامان زهرا
پاسخ
آخه محبت من واقعی نیست به این بانو کوچولو عایا؟ ممنون خاله جون لطف دارین
مدیران
6 خرداد 94 21:13
میشه بهم رای بدین؟///کد : 90 رو به 1000891010 پیامک کنید...خواهش میکنم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زینب بانو می باشد