اولین پارک
دوشنبه 10 تیر 1392
22 شعبان 1434
امروز روز خوبی بود. بعد از مدتها وفتی صبح دخترکم تو خواب ناز بود تونستم یه مقدار کار کنم و کارهای عقب مونده اطلسو (کار پاره وقت من)براشون بفرستم. این یه رکورد بعد از به دنیا اومدن زینب جونمه!
شب هم یه اتفاق نادر افتاد!
ما 3 تایی رفتیم پارک!
این اولین باره که با زینبم میریم پارک. من ماکارونی درست کردم.نی نی لای لای زینب طلایی رو برداشتیم و رفتیم پارک جهانشهر. پارک قشنگیه. باباجون زینب اونجا حسابی دوید و دلی از عزا درآورد که این مدت همش میخواست یه تحرکی داشته باشه ولی مشغله و گرفتاری نمیذاشت. من و دختر قشنگم هم با هم حرف میزدیم و بازی میکردیم.زینب تا ما شام بخوریم خسته شد. عزیزدلم توی راه خوابش برد و نذاشت شیرینی این روز به یاد موندنی با شب بیداری خراب بشه.
ممنون دختر خوب مامان
دوستت دارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی