محرومیت
جمعه 13 آذر 1394
22 ماه صفر
امروز رزمنده را از بیمارستان ترخیص کردیم. این فوق العاده است که بابای زینب بانو به خانه برمیگردد. اما متاسفانه موقع ترخیص در سفارشاتی که برای مراقبت از رزمنده از پرستار دریافت کردم، متوجه شدم بابای دخترکم نمیتواند هیچ بار سنگینی را بلند کند. وزن بیشتر از یک یا دو کیلو ممنوعیت دارد.
چشمانم نگران میشود
زینب بانو عادت دارد باباعلی در آغوشش بگیرد، راهش ببرد، روی شانه اش سوار شود...
دخترم با پدرش حس امنیت آغوش دارد...
بابا دیگر نمیتواند...
یا زینب کبری بمیرم برای دل نازنین شما وقتی بچه سه ساله کاروان آغوش پدر میخواست
یا شانه عمو
...
چه میکردی بانوی صبر؟!
چه میکردی عزیزتر از جانم؟!
فدای شما و دل نازنین شما
دل زینب کوچک من را آرام کن بانوی خوبیها!
به من توان بده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی