زینبزینب، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

زینب بانو

برکت

1393/4/22 17:03
نویسنده : مامان زهرا
201 بازدید
اشتراک گذاری

یکشنبه

22تیر 93

15 ماه مبارک. ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

چقدر خوبه به برکت این ماه عزیز و مهمانی های پی در پی اصلا بعضی روزها متوجه گذشت زمان نمیشم. یا در حال انجام کارها برای آماده شدن و رفتن به مهمانی هستم یا تدارک برای مهمان های عزیزم. این ماه، چقدر ماه پربرکت و عزیزیه! من واقعا دوستش دارم.

امسال هرچند روزه گرفتن برای من همراه با زینب بانوی قشنگم که کمتر دل به غذا خوردن میده یه مقدار سخت تر از بقیه بوده و گاهی وقتها دخترکم انقدر شیر میخوره که بنده ضعف میکنم اما از وقتی وارد این ماه شدیم برنامه زندگیمون منسجم تر و منظم تر شده.

دیروز دوست خوبم، مهدیه جون با گل پسرش خونمون بود. من تمام مدت داشتم کار میکردم و راه میرفتم. از شستن ظرفها و رسیدگی به لباس ها گرفته تا آماده کردن افطار و شام. در اثنای کارها باید حواسم به دختر طلا هم میبود که گاه و بیگاه به سمت حسین کوچولوی دوستم میرفتم و میخواست تجربیاتشو در ارتباط با یه بچه کوچکتر از خودش بالا ببره.

زینب بانو

همزمان مهدیه جون هم در همه کارها کمکم میکرد و بهم اصرار میکرد یکم استراحت کنم که دچار ضعف نشم. اما شکر خدا هیچ نیازی نداشتم. خیلی روز خوشایندی بود. هرچند کمی خسته شدیم و حسین کوچولو هم برای دراومدن دندون هاش یه مقدار بیتاب بود اما گذروندن یه روز قشنگ از ظهر تا شب در کنار یه دوست صمیمی واقعا عالیه.

چند شب پیش هم افطار خونه داداش مهدی دعوت بودیم. البته جشن تولد داداش هم بود. خیلی خوش گذشت. انقدر جیغ زدیم و تولدت مبارک رو خوندیم که بچه ها (زینب بانو، حنانه بانو، فاطمه بانو) همه به وجد اومدن. زن داداش مهدیه هم خیلی زحت کشیده بود. همه چیز مثل همیشه باسلیقه و خوشمزه بود. یه کیک خرگوشی بانمک برای داداش گرفته بود و از اونجایی که داداش برای کادوی تولدش دَمبل میخواست هدیه اش رو به شکل دمبل کادوپیچ کرده بود که ابتکار جالبی بود.

دخترک من هم که مدتیه علاقه زیادی به دایی جونش پیدا کرده مرتب با انگشتش دایی مهدی رو نشون میداد و با ذوق میگفت دااا دااا دااا ! حتی تو مسجد وسط سخنرانی داداش دوید و خودشو رسوند به دایی مهدیش و اون جلو ایستاد و با ذوق داییشو تماشا کرد. انقدر که داداش سخنرانیشو قطع کرد و یکم ناز این دختر طلا رو کشید و بعد دوباره به سخنرانیش ادامه داد! دیگه کلا دخترم تو مسجد معروف شده و همه میشناسنش!

امیدوارم به برکت این روز عزیز و ولادت پسر بزرگ امیر مومنین علیه السلام، کرامت اهل بیت علیهم السلام شامل حال همه بشه.

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مادرجون
24 تیر 93 9:01
خوش بحالتون قدر دوستان و خانواده که کنارتونن رو بدونید اینم یه جور شکر نعمته شاد باشید عزیزم
مامان زهرا
پاسخ
عزیزم مطمئن هستم شما هم دور و برت حسابی شلوغه. البته ماه های اول بچه داری یه مقدار سخت تره و صبر و حوصله بیشتری میطلبه که مطمئنم شما داری. انشاءالله همگی شاکر نعهمت های خدا باشیم ممنون شما هم شاد باشی
مامان افسانه
24 تیر 93 9:28
چه دخمل نازی هزار ماشاالله زنده باشی گلم به حق امام حسن همه نی نی ها سلامت وخوشبخت باشن امین
مامان زهرا
پاسخ
ممنون عزیزم ماشاءالله دختر شما خیلی ناز و خوردنیه خدا حفظش کنه
مامان و باباي محمدباقر
24 تیر 93 12:29
ماشاءالله چه عروس نازیه... خداحفظش کنه...
مامان زهرا
پاسخ
ممنون لطف دارین
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زینب بانو می باشد