زینبزینب، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

زینب بانو

کباب

1393/7/29 16:34
نویسنده : مامان زهرا
156 بازدید
اشتراک گذاری

دوشنبه 28 مهر 93

26 ذی الحجه

خیلی وقته خورشید غروب کرده و صدای اذان در گوشم پیچیده اما بانو آمادگی لازم رو نداره که لحظاتی تنها باشه تا من بیام و با تو خلوت کنم. مامان و آبجی فاطمه اینجا هستن. از قبل وضو گرفتم و آماده ام. یک راست میام به سراغ سجاده سبز پهن شده روی زمین. سرم داغه داغه. تب؟! نه! تب ندارم شکر خدا. اما تا اقامه میبندم تمام صورتم خیس میشود. نمیتوانم کاری کنم. فقط اشک میریزم و آرام زیر لب زمزمه میکنم: بسم الله الرحمن الرحیم

...

فقط میتوانم با تو بگویم

امتحانات گاهی وقتها سخت است دستهای ما را بگیر

این روز ها مردی در کنار من است که از شدت خستگی و فشار کاری و درسی نمیداند چه بکند. گاهی حرفهایی میزند و بهانه هایی میگیرد که در حیرت میمانم. نمیتواند به اندازه کافی در کنار ما باشد. به اندازه کافی با تو خلوت داشته باشد. به اندازه کافی استراحت کند. خسته است و کم خوابی هلاکش کرده. دلم برایش کباب است. کباب!

امروز دختری مهمانم بود که به ناچار و برای آنکه بتواند منزل مستقلی داشته باشد مجبور شده مدتی به خانه مادرش برود و با او زندگی کند تا هزینه اجاره نشینی کم شود و خانه دار شوند. مادری که تنها این دختر را دارد و فرزندان دیگرش را از دست داده و با کوچکترین اتفاقی مضطرب و برآشفته میشود. دختری که از حرفها و دعواهای این مادر بیتاب چهره اش برافروخته و ناراحت است. اشکهای دلش را از پس لبخندهایش میشمرم و اشک میریزم. دلم برایش کباب است. کباب!

مادر دیگری را دیدم که در صبوری زبانزد بود. اما از بی مبالاتی همسرش به ستوه آمده. مریض شده. دیگر نمیتواند غذا بخورد. لبخندهایش مصنوعی است و ذکر لبش رفتن از این دنیا. مادری که به دخترش میگوید «از چشمانم افتادی برای همیشه!!!» چرا؟ بخاطر تلاشی که کردی که برادرت بفهمد من غذا نمیخورم شاید کاری بکند و بهتر بشوم. چطور میتوان غم این زن را درک کرد که با همه وابستگی اش به بچه ها فقط میخواهد برود و رها شود؟ غمهای تمام این سالهایش را از پس چین و چروکهای اطراف چشمانش و برقی که دیگر در نگاهش نیست میخوانم. دلم برایش کباب است. کباب!

الحمدلله رب العالمین

سجاده ام خیس است. سرم بهتر شده. بانوی من اطرافم میچرخد. نماز تمام شده. چادرم را کنار میزند. به او لبخند میزنم تا اشکهایم را نبیند و با صدای بلند و کشدار میگویم: سلاااااااام

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

گهواره
2 آبان 93 1:40
دوستم...
مامان زهرا
پاسخ
شکر بخاطر همه نعمتهای خدا
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زینب بانو می باشد