ایستگاه
دختردایی لیلا اوایل هر ماه خونشون مراسم سخنرانی و زیارت عاشورا برگزار میکنه. مسیر خونشون خیلی دوره اما این دومین بار بود که میرفتیم برای مراسمش. موقع برگشت به پیشنهاد مامانم تصمیم گرفتیم با اتوبوس برگردیم تا بچه ها اتوبوس سواری رو تجربه کنند. شما و آبجی حنانه انقدر تو ایستگاه اتوبوس بازی کردین و دنبال هم دویدین که وقتی سوار شدیم بعد از مدت کوتاهی هر دو به خواب عمیق فرو رفتید.
دنیای زیبای کودکی شما پر از نشاط و تجربیات کودکانه است که تاثیر بزرگی در دنیای فردای شما میذاره. اما در دنیای ما بزرگترها که گاهی پر از فراموشی و دنیا زدگی میشه خیلی نیاز به ایستگاه های نزدیک و دوره. ایستگاه هایی مثل نماز که در آن از همه دویدن هایمان برای دنیا دست بکشیم و لحظاتی آرام بگیریم و به یاد بیاریم که این دنیا مثل اتوبوس سواریه. همه با هم در آن سوار شدیم و در نهایت یکی زودتر و یکی دیرتر پیاده خواهیم شد.
مهم اینه که کوله بارمان برای مقصد نهایی چیه...
به قول حاج آقا پناهیان خداوند امتحان گیرنده ایه که هرگز از امتحان گرفتن خسته نمیشه هرگز توقف نمیکنه نمیخوابه غافل نمیشه از ما! این دنیا همش امتحانه. چه اون لحظه هایی که سختی و مصیبتی به آدم میرسه و چه لحظه های خوش و آسایش. مومن وقتی از خواب بیدار شد رفت دست و روی خودش رو بشوره اگه آب یه مرتبه داغ شد و دستش کمی سوخت میدونه امتحانه و بی صبری نمیکنه. اگر هم آب خوب و گوارا بود باز هم میدونه امتحانه و شکرگزاری میکنه و میگه الحمدلله الذی جعل الماء طهورا.
چقدر خوب میشه که تو ایستگاه های زندگی برای امتحانهای اون خودمون رو آماده کنیم...
چقدر ایستگاه ها میتونن مفید باشن...