زینبزینب، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

زینب بانو

قهرمان شنا

دوشنبه 9 آذر 1394 18 صفر باباعلی به شدت در میان امواج سهمگین کار، درس، تحیقیق، پروژه های سنگین و ارائه های بزرگ شناور است. شکرخدا خوب شنا میکند اما دقیقا به همین خاطر آنقدر پیشنهاد کاری دارد که من میترسم در این دریای متلاطم نفس کم بیاورد. من و زینب بانو هم خیلی وقتها به این قهرمان شنا نیاز داریم که متاسفانه لحظه لحظه هایش با کار و مطالعه پر شده است. این روزها که عاشقان و عارفان برای پیاده روی اربعین راهی سفر عشق شدند و برادر من و مادر همسرم هم مسافر این سفر هستند من برای پرکشیدن با پای پیاده و دست خالی بیتاب بودم. اما چه میتوانستم بکنم با همسر قهرمانی که با آرامش میگفت باور کن کار من جهاد در راه خداست و تو...
23 آذر 1394

دل خواهم کند

پنج شنبه 28 آبان 1394 7 صفر از خانه ای که خیلی دوستش داشتم دل کندم. خانه ای که بسیاری از خاطرات خوش روزهای مادرانه را در آن گذراندم. خانه ای که در آن شاهد چهار دست و پا رفتن، تقلا و تلاش کردن و ایستادن، و بالاخره راه رفتن دخترم بودم. خانه ای که به آن عادت کرده بودم. خانه ای که نزدیک به پارک بود و من به راحتی دخترم را برای تفریح و بازی بیرون میبردم. خانه ای که به مراسم های هیئت خیلی نزدیک بود و به راحتی میتوانستم با دخترم به آنجا بروم. زینب بانو را خیلی ها میشناختند از سوپری روبروی خانه تا داروخانه کوچه پایینی همه با دخترم دوست شده بودند. ... من احساس آرامش و ا...
7 آذر 1394

تا محرّم

چهارشنبه 22 مهر 1394 30 ذی الحجه تا محرم نگرانم ... نکند خواب بمانم؟ نکند بغض من از شدت غم، نه ببارد، نه بکاهد،ابدالدهر بماند...؟ نکند اشک نریزم؟ نکند کرب و بلا و نجفم را ندهی حضرت ارباب؟ ...!! نکند باز نخوانم که حرم، اهل حرم، میر و علمدار نیامد؟ نکند باز بمانم؟ نکند پای پیاده حرمت باز بماند ... به دلم حسرت و آهش...؟ نگرانم ... نکند دیر شود جای بمانم... ...
4 آبان 1394

عید غدیر

جمعه 10 مهر 1394 18 ذی الحجه. عید سعید غدیر خم مردی به بلندای آسمان دستی را در دست گرفته و بلند کرده است گوش کن خوب گوش کن صدایش در همه زمان ها پیچیده است من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاده وانصر من نصره واخذل من خذله نگاه کن خوب نگاه کن دستهای دل به سمت دستان حبل الله المتین روانه میشوند خوش به حال دستانی که در دستان مولا آرام و قرار میگیرند و عیدشان را جشن میگیرند ...
11 مهر 1394

عید همراه غم

پنج شنبه 2 مهر 1394 عید سعید قربان امروز عید است. دلم شاد و روحم با ملایمت در آشتی با زندگی است. کارهای خانه را میکنم و به حضرت ابراهیم علیه السلام و مقام توحیدی ایشان فکر میکنم و دلم ناخودآگاه روانه کربلا و قربانی کوچک شش ماهه ای میشود که خداوند از امام حسین علیه السلام پذیرفت و سردرگم بین این دو مقام به این طرف و آن طرف خانه سرک میکشم و سعی میکنم همه چیز مرتب باشد. گوشت قربانی که همسایه آورده را در قابلمه می اندازم و با سرخ شدن و صدای جلیز و ولیزش به یاد این فراز دعای کمیل میفتم که «و یتقلقل بین اطباقها»... و از خداوند مرگ با عزت و عاقبت به خیری طلب میکنم... در حال و هوای عید هستم ک...
11 مهر 1394

ولادت خورشید

چهارشنبه 4 شهریور 11 ذی القعده. ولادت با سعادت امام رضا علیه السلام   ا ی عرشیان به شهر خراسان سفر کنید شب را در این بهشت الهی سحر کنید با زائرین این حرم الله سر کنید مدح رضا چو آیه قرآن ز بر کنید عید بزرگ شیعه آل پیمبر است میلاد هشتمین حجج الله اکبر است ای دل بگیر جان و به جانان نظاره کن بر چهرة حقیقت ایمان نظاره کن یک لحظه بر تمامی قرآن نظاره کن در دست نجمه نجم فروزان نظاره کن میلاد پاره تن زهرا و احمد است شمس الشموس عالم آل محمد است این مظهر جمال خداوند اکبر است آیینه تمام نمای پیمبر است خورشید نجمه یا مه افلاک پرور است قرآن روی سینه موسی بن جعفر است ریزد برات عفو خد...
8 شهريور 1394

روزت مبارک

یکشنبه 25 مرداد 1394 ا ذی القعده/ ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها. روز دختر السلام علیک یا فاطمة المعصومة و رحمة الله و برکاته سلام دختر نازنینم. روزت مبارک امروز روز تو و روز همه دختر بانوهای این سرزمین است. دیشب با هم به مجلس مولودی که در بام کرج برگزار میشد رفتیم و از آنجا که محدودیتی برای بازی بچه ها و سرو صدایشان وجود نداشت به شما و من خیلی خوش گذشت. من همچنان که سخنرانی حاج آقا الهی را گوش میکردم به شما نگاه میکردم که با شادی دست بچه های بزرگتر را گرفته بودی به دنبال خودت میکشیدی و تلاش میکردی به آنها بازی هایی را انجام بدهی که من و شما با هم در خانه انجام میدهیم. موقع مولودی هم شما از دس...
25 مرداد 1394

پرنده عاشق

دوشنبه 19 مرداد 1394 24 شوال. شب شهادت امام صادق علیه السلام باهم برای عزاداری رفتیم فاطمیون که متوجه شدیم شهیدی که مهمان شهر ماست با قرار قبلی به مجلس سیاه پوش شده امشب می آید. فضاسازی بسیار زیبایی انجام شده بود اما برای اینکه انبوه جمعیت مشکل ساز نشوند از قبل اعلام نشده بود که قرار است پرنده عاشق امشب در این بام عزا لانه کند. بعد از سخنرانی و روضه و سینه زینی، با ورود شهید غواص باران رحمت الهی فراگیرتر بر سر همه نازل شد. تا به حال چنین ملاقات نابی را تجربه نکرده بودم. اینچنین نزدیک و نفس در نفس. دست بر زیر تابوت و اندکی بعد سر بر سر آن. بینظیر بود لحظه ای که به سختی دل کندم تا بقیه هم زائر شوند و وقتی عقب...
25 مرداد 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زینب بانو می باشد