نامه تشکر
سه شنبه 3 خرداد 93
27 رجب 1435 مبعث رسول اکرم صلی الله علیه و اله
در حیرتم از این شعر!
ستاره ای بدرخشید؟ ماه مجلس شد؟
نه! نه! ستاره و ماه هرگز!
او خورشید است. خورشید عالم تاب جهانیان است.
و امروز روزی است که دنیای زمینی و زمینیان، طلوع معنوی این خورشید را به خود دیده است.
روزی است که جهان باید دربیابد اگر میخواهد به آسمان دست یابد تنها وسیله اوست ... و راه او ...و برهان روشن او...
خدایا چطور میتوان شکر این نعمت بزرگ را بجا آورد؟
الجمدلله رب العالمین
***
عاشق و معشوق را دیده اید چه احوالاتی دارند؟! ندیده اید؟ پس حال دیروز من را ببینید که بعد از اینکه تب دخترم به لطف الهی پایین اومده و حالش نسبتا بهتره. دیروز رنگ معشوق بیمارم رو به خودم گرفتم و از صبح دچار بدن درد و تب شدید شدم. انقدر که تا عصر از کمر درد دیگه نمیتونستم راه برم و از تب و بیقراری شدید نمیتونستم بشینم. صورتم از آتش درونم قرمز رنگ شده بود و نفسم سخت بالا میومد. منتظر مامان بودم از تهران بیاد و زینب عزیزم رو بهش بسپرم و با همسرم بریم دکتر. نمیخواستم دوباره بچه رو ببرم تو فضایی که ممکنه ویروسی باشه. مامان هم که زن دایی اش روز پنجشنبه از دنیا رفت برای تسلیت رفته بود تهران و دیگه اطرافیان نگذاشته بودن زود برگرده. آخه خیلی با دختر دایی ها و زن دایی اش صمیمی بود.
خلاصه تا مامان و بابا بیان ساعت 7 عصر بود. دکتر گیتی که سالهاست دکتر خانوادگی ماست معاینه ام کرد.
-فشار روی 6، تب شدید، تپش قلب، التهاب گلو!
سرم و 4 تا آمپول
و توبیخ که چرا انقدر ضعیف شدی؟ ویتامین هاتو میخوری؟ کلسیم؟ آهن؟!!
مگه نگفته بودم تو دوران شیردهی نباید اینها رو قطع کنی؟
و من
همسرم تمام مدت کنارم بود. و تلاش میکرد برای اینکه من راحت تر باشم و کمتر درد بکشم.
خدایا شکرت
با همه ملایمات و ناملایمات زندگی، همه اختلاف سلیقه ها و حتی عقیده ها، معتقدم این مرد و تنها این مرد در این دنیای بزرگ برای من بهترین بوده و هست.
مرد زندگی من! بهترین است برای من..تنها برای من... و این نعمت بزرگی است.
بالاخره سرم تموم شد. تا بریم خونه 9 و نیم شب بود. زینب سرحال از حضور مامانی و بابایی اش حسابی غذا خورده بود، بازی کرده بود و شاد شاد بود. خوشحال شدم دخترم بعد از چند روز غذا خورده. از دست بابایی خیلی خوب غذا میخوره. مامانی شب موند پیشمون. زینب رو خوابوند. و من فقط استراحت میکردم.
خدایا شکرت بخاطر وجود مامان و بابا...
شکرت که امروز به برکت این عید بزرگ هم من حالم بهتره هم دخترکم.
و مامانم مهمون خونه ماست و فرشته وار به هر طرف میره اثری از نور درونی خودش به جا میذاره. نعمتی که در زندگی همه ما به لطف خدا جاریه و دعای همیشگی من سلامتی و عافیت و طول عمر با عزتشه.
الحمدلله رب العالمین
خدایا
این تشکرها رو هم میگم هم مینویسم و برای تو میفرستم
تا یادم نره که چقدر به من نعمت دادی... و چقدر لحظه های خوب.
تا وقتی لجظه هایی اومدن که بخاطر اقتضای این دنیا برام سخت بود، با اعتماد و تکیه بر تو باز هم بگم:
الحمدلله رب العالمین