آخرین دعا
یکشنبه 11 خرداد
3 شعبان. ولادت امام حسین علیه السلام
نمیتونستم امروز رو مثل روزهای عادی دیگه بگذرونم. با مامانم قرار گذاشتم با همدیگه رفتیم امامزاده محمد و زیارت کردیم. همونجا زیارت عاشورا خوندم. تو رو دور ضریح گردوندم صورتت رو بهش نزدیک کردم که ببوسیش. با مامانی، خاله الهه و آبجی حنانه رفتیم شیرینی گرفتیم و برای نماز مغرب و عشا خودمونو رسوندیم مسجد. مامانی نماز جماعت خوند و شما رو گرفت. من هم نمازم رو تا صف ها از بین نرفته بود خوندم. سخنرانی و جشن بود. شما از لحظه ای که رفتیم بیرون تا برگردیم خونه خودمون که تقریبا 7 تا 12 شب بود مرتب راه رفتی و بازی کردی. بعد از یه مدت کوتاه که مریض شدی باز هم خود خود خودت شدی: زینب بانوی بسیار پرانرژی و بازیگوش! ماشاءالله لا حول و لا قوة الا بالله!
تمام مدت این روز دعای مخصوص روز سوم ماه شعبان که تو مفاتیح خوندم ذهنم رو به خودش مشغول کرد. روحم مرتب در پیچ و تاب بوده و هست.
«پس مى خوانى بعد از اين به دعاى حسين عليه السلام و اين آخر دعاى آنحضرت است در روزى كه بسيار شده بود دشمنان او يعنى روز عاشورا»
آخرین دعا
آخرین دعا
آخرین دعا
این واژه بارها و بارها برایم تکرار شد! این دعا آخرین دعای مولود امروز در روز عاشورا بوده و در روز تولدش خوانده میشود...
چه دعایی!
چه میتوان گفت؟!
چه میتوان کرد؟!
زبانم قاصر است
تنها میتوانم به آسمان نگاه کنم و اشکهایم را هدیه تولد مولود نازنینی کنم که موعود به شهادت بوده است.