زینبزینب، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره

زینب بانو

باغبانی

پدر و مادر باغبان زندگی و کودک گل و بذر است که وظیفه ی والدین نگهداری و مراقبت و پرورش بذرهای زندگی است. یک هسته ی زردآلو بالقوه، یک درخت زردآلو است که در شرایط مناسب کاشت و نگهداری جوانه می زند، حال این جوانه کامل است یا نه؟ کمی بزرگتر می شود و برگ می دهد و ریشه می دواند و دوتا زردآلو می دهد حال چی؟ کامل است یا نه؟ بزرگتر می شود و شاخ و برگ می دهد و ده کیلو زردآلو می دهد، کامل شده یا نه؟ تنیده تر می شود و درختی تنومند می شود و صد کیلو بار می دهد، حال چه کامل شده یا نه؟ هر مرحله از بذر گرفته تا جوانه و نهال و درخت کامل، هر کدام در جای خودشان، کامل هستند فقط تفاوت در میزان رشد و نموشان است. طبق این نظریه بچه ها نیز کامل هستند، منتهی بالقوه ...
6 مرداد 1394

ارتباط موثربا کودک زیر سه سال

خلاصه ای از مهمترین نکات از هشت جلسه کلاس در مورد چگونگی ارتباط موثر با کودک زیر 3 سال: بچه ها باید هم آگاهی کسب کنند و هم دانایی تا انسان های متعالی شوند. نگاه راهبردی کودک متعادل، انسان دانشمند و متعالی است، نه فقط دانشمند و دکتر ومهندس. سه عامل بر رشد کودک مؤثر است: 1- استعداد، 2- خصوصیات، 3- محیط استعداد از مبدأ آفرینش می آید و به همه ی انسان ها یکسان و یکجا داده شده به طوری که ذره ای با هم تفاوت ندارند. محیط است که خصوصیات شر و خیر را کنترل می کند. وقتی خصوصیات خیر شکوفا شوند کمک می کنند که استعدادها نیز شکوفا شوند. به همین دلیل رویکرد کودک متعادل همیشه بر محیط غنی تأکید دارد. چون محیط غنی است که به شکوفایی خصوصیات ...
5 مرداد 1394

لوبیاپلو به سبک زینب بانو

جمعه 2 مرداد 1394 7 شوال دخترم مدتی است تمایل زیادی به عروسک بازی، خواباندن عروسک ها با پیش پیش گفتن، و شیر دادن به آنها پیدا کرده است. ظرف و ظروف کوچک که دست بگیرد شروع به آشپزی میکند و به من هم تعارف میکند از دستپختش میل کنم. امروز بعد از خواندن کتابی که بابا علی در مورد آشپزی خریده بود زینب بانوی من اصرار به پخت غذا در کنار من پیدا کرد. و نتیجه آن خلق لحظات زیبایی بود که با احساسات شیرین تجربه جدید و انجام کار مفید و بالا رفتن اعتماد به نفس  زینب بانو توام بود. من و باباعلی هم از دیدن تلاش و دقت بانوی کوچکمان خیلی لذت بردیم و خدا را به خاطر تک تک نعمتهایی که با حضور این فرزند به ما عنایت ...
3 مرداد 1394

پرونده بسته شد

سه شنبه 30 تیر 1394 4 شوال دو روز است که دخترم پوشک به تن نکرده و هیچ جای دیگری غیر از دستشویی کارش را انجام نداده است. خیلی زود یاد گرفته و حالا دیگر عادت کرده خودش به من بگوید و من را با خود به سمت دستشویی بکشاند. الحمدلله رب العالمین بنابراین فعلا پرونده پوشک پوشیدن زینب بانو بسته شده است و من امید دارم که این پرونده برای همیشه بسته بماند ...
3 مرداد 1394

خیلی اتفاقی

دوشنبه 29 تیر 1394 3 شوال عزم من برای از پوشک گرفتن شما بانوی کوچک جدی است. دستشویی را آذین کرده ام به انواع بادکنک و عروسک. باباعلی مهربان چندین جایزه تدارک دید که در صورت لزوم از آن استفاده کنیم. هنوز هم با یادآوری های من و به بهانه آب بازی و وعده جایزه به دستشویی میروی. خیلی اتفاقی خاله فاطمه و مینو جونی به خانه ما آمدند. و خیلی اتفاقی مینو فلشی همراه داشت که آخرین قسمت سریال آب پریا را در آن ضبط کرده بود. خیلی اتفاقی فلش را گذاشت و به محض آوردن سریال مورد نظر، چهره دیو سیاهی نمایان شد که زینب بانو از آن ترسید. به این ترتیب در کنار همه وعده ها گه گداری وعیدی اضافه میکرد...
3 مرداد 1394

یک آغاز

یکشنبه 28 تیر 1394 2 شوال همراه مامان من برای صله رحم به خانه عمه، دخترخاله و خاله بزرگ بنده رفتیم. خیلی عالی بود و دیداری تازه کردیم. وقتی برگشتیم من با توکل برخدا پروژه از پوشک گرفتن شما را آغاز کردم. بسم الله الرحمن الرحیم دخترکم برای نداشتن پوشک با تمام قوا مقاومت کرد. هر جایی که دوست داشت کارش را انجام داد و با نگاه مظلومانه به من گفت اششال نداره (اشکال نداره) دفتر خاطرات تولد یکسالگی اش را با انجام کارش بر آن خراب کرد و ناراحتی من را از عدم همکاری هایش به چشم دید. هرچند بسیار بسیار ناراحت و عصبی شده بودم، بر خودم مسلط شدم اسباب بازی هایی را که مدتی بود از دسترس بانو خا...
3 مرداد 1394

شاهکار جدید

شنبه 27 تیر  1394 عید سعید فطر لحظات پربرکت ماه مبارک به پایان رسید و ختم شد به نماز باشکوهی زیر آسمان آبی که من به تنهایی برای ادای آن رفتم. باباعلی تا نماز صبح بیدار بود و نتوانست من را همراهی کند. شما هم در کنار بابا خوابیدی. وقتی با ظرف حلیمی که بعد از نماز به نمازگزارها داده بودند برگشتم هر دوی شما هنوز در خواب ناز بودید. کمی منتظر ماندم. درست وقتی که خواب به سراغ من هم آمده بود شما چشم های نازنیت را با لبخند به روی من باز کردی. بلند شدم و در آغوش کشیدمت. آنقدر با هم روی تخت بالا و پایین پریدیم و صدا زدیم باباجون حلیییییم باباجون حلییییم! که بابا علی هم با لبخند چشمانش را باز کرد. شما رفتید نان تازه بخرید و من حلیم را گر...
3 مرداد 1394

بدرود

جمعه 26 تیر 1394 30 ماه مبارک رمضان صحیفه سجادیه. مناجات امام زین العابدین علیه السلام در هنگام وداع با ماه مبارک رمضان: وَ قَدْ أَقَامَ فِينَا هَذَا الشَّهْرُ مُقَامَ حَمْدٍ وَ صَحِبَنَا صُحْبَةَ مَبْرُورٍ وَ أَرْبَحَنَا أَفْضَلَ أَرْبَاحِ الْعَالَمِينَ ثُمَّ قَدْ فَارَقَنَا عِنْدَ تَمَامِ وَقْتِهِ وَ انْقِطَاعِ مُدَّتِهِ وَ وَفَاءِ عَدَدِهِ‏ فَنَحْنُ مُوَدِّعُوهُ وِدَاعَ مَنْ عَزَّ فِرَاقُهُ عَلَيْنَا وَ غَمَّنَا وَ أَوْحَشَنَا انْصِرَافُهُ عَنَّا وَ لَزِمَنَا لَهُ الذِّمَامُ الْمَحْفُوظُ وَ الْحُرْمَةُ الْمَرْعِيَّةُ وَ الْحَقُّ الْمَقْضِيُّ فَنَحْنُ قَائِلُونَ اَلسَّ...
26 تير 1394

لالایی

در روزها و شب های شهادت مولای متقیان امیر مومنان علی علیه السلام به یاد نوحه ای که سالها پیش شنیده بودم افتادم. نوحه ای که خطاب حضرت علی علیه السلام به بانوی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیها بود و لالایی گاه و بیگاه این روزهای من برای شما: آسمان ها کهکشان ها ماه من کو؟ اخترم کو؟ زینب من با نگاهش پرسد از من مادرم کو؟! کن نظر با دیده تر چادرت را کرده بر سر بر سر سجاده تو مینماید یاد مادر واغریبا واغریبا ... ...
24 تير 1394

بِکَ

روزها، ساعت ها و لحظه های پربرکت ماه مبارک یکی پس از دیگری آمدند و رفتند. نسبت به عظمت این مهمانی، بهره ما بسیار اندک بود اما برای همین بهره اندک، برای همین دست کشیدن از آب و غذا، برای همین تلاوت های قرآن، برای همین خواب های از روی ضعف، برای همین بیداری های شبانه برای دویدن به سوی یخچال و خوردن سحری، برای همین اندک ها هزاران هزار مرتبه شکر. برای این شب های قدر که تنها شب هایی هستند که با در باز همه مساجد روبرو میشوی و میتوانی آن را تا صبح در مسجد بگذرانی شکر برای شب های قدری که کنار کودک پاکم گذراندم شکر شب هایی که مردد بودم دخترکم را از ابتدای برنامه با خودم ببرم اما به خواست خدا بردم و خداوند اراده خودش ...
24 تير 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زینب بانو می باشد