شنبه 26 اردیبهشت 1394 امروز ساعت 8و نیم عقد عمو سعید داخل یکی از رواق های حرم جاری میشه. مجبور میشیم زود از خواب بیدارت کنیم و با توجه به اینکه یکی دو روز پیش خیلی خسته شدی به شدت از اینکه بی موقع از خواب بیدارت کردیم ناراحت و کلافه میشی. انقدر که من ترجیح میدم لباست رو توی راه تنت کنم. داخل اتوبوس انقدر گریه میکنی که همه به ما نگاه میکنند و هر کس چیزی میگه. به حرم که میرسیم هم همینطور گریه میکنی و بهانه میگیری. به رواق مورد نظر که میرسیم باباعلی شما رو میبره بیرون و وقتی برمیگرده شما در خواب عمیق فرو رفتی نازنینم. تمام لحظه های عقد رو شما در آغوش بابای مهربونت خوابیدی. عقد تمام میشه و جمعیت پراکنده میشوند. بابا علی شما رو روی ز...