سفر کوتاه
چقدر حال و هوای این خونه دوست داشتنیه. حیاط بزرگ و باغچه قدیمی با درخت و گل هایی که مادر جون به اون ها رسیدگی میکنه واقعا باصفاست. محیط امنی که میشه با خیال راحت با گیسوان پریشان زیر درخت خرمالو و کنار بوته گل رز بنشینی و آسمان صاف آبی رو تماشا کنی. یا کنار درختچه انجیر نزدیک دیوار صندلی بگذاری و راحت تکیه بدی و اجازه بدی نم نم ملایم بارون صورتت رو لمس کنه. وقتی توی این حیاط قدم میزنم حس میکنم مدتهای طولانی اینجا زندگی کردم و با این لحظه ها مأنوسم. و این خانه و صدای سحرگاهی که در اون میپیچه من رو به خودش جذب میکنه. آقاجون و مادرجون یک ساعت قبل از اذان صبج بیدار هستند. باید گوشهای تیزی داشته باشی تا صدای زمزمه مادر رو بشنوی اما صدای...