واکسن 18 ماهگی
چهارشنبه 26 شهریور 93 واکسن دخترم با یک روز تاخیر حدود ساعت 10 صبح زده شد. بابا علی دیروز نمیتونست با ما بیاد برای همین صبر کردیم و امروز رفتیم. فراموش کردیم مثل دفعات قبل سرنگ نازک و باکیفیت بخریم و با خودمون ببریم. خیلی از این سرنگ ها ضایعه هایی دارن که درد بیشتری رو به بچه تحمیل میکنه. دختر طلایی حسابی گریه کردی. اما بعدش برات یه عروسک خریدیم که توی مغازه به محض دیدنش شروع به خندیدن کردی. عروسک بامزه ای و وقتی فشارش میدی این شعرو میخونه: دست کوچولو پا کوچولو گریه نکن بابات میاد البته وقتی اومدیم خونه عروسک بیچاره با بازیهای گل دختر از یک عروسک صاحب مو، گل سر، تاج و لباس خوشگل تبدیل شد به یک عروسک بی مو و بی گل سر، بی تاج...